بشرا جونبشرا جون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه سن داره

ناناز

اولین چادر

ناناز گلم قربونت برم بعد مدتها فرصت دیروز  پیدا کردم و برات اولین چادر را دوختم  مبارکت باشه آخ وقتی سر کردی چه حس قشنگی داشتی و چقدر ناز شده بودی این هم چند تا عکس از دیروز اینم یه عکس از شیزین کاریهات الهی خدا همیشه پشت و پناهت باشه تا آسیبی بهت نرسه من که کم آوردم ...
27 بهمن 1393

چهارده ماهگی 16/10/1393

ناناز مامانی امروز 14ماه شدی تازه داری راه رفتن یاد می گیری اولین قدمهای ناز و قشنگت رو با عجله بر می داری و انگار می خوای زودتر به خط پایان برسی .... امیدوارم مواظبت باشم که آسیبی بهت نرسه
16 دی 1393

سیزده ماهگی 1393/9/16

دختر گلم، امروز سیزده ماه شدی چقدر سریع زمان گذشت انگار همین چند روز پیش بود که به جمع ما اضافه شدی حالا برای خودت گلی شدی و با اون سر و صداها و شیطنتات شور و شوق وصف نشدنی رو به خونه آوردی .این روزها خیلی بازیگوش شدی طوری که چهار چشمی که چه عرض کنم فکر می کنم با  دوازده چشم هم نمیشه مراقبت بود تا نکنه خدای نکرده به خودت آسیبی برسونی اون از کوبیدن هر چیزی که دستت بیاد روی شیشه میز عسلی که با طبل اشتباه می گیری و اون از کوهنوردیهات ،بالا رفتنات از هر چیزی از بالشت ،میز عسلی ،میز کامپیوتر و...خلاصه عشق بالا رفتن داری به این هم فکر نمی کنی که ممکنه بهت آسیبی برسه وقتی بیداری همه باید در خدمت تو باشن تا ناز گل ما صدمه نبینه اما همه کارهات ش...
16 آذر 1393

زخم صورت

دختر گلم این روزها خیلی وروجک و بازیگوش شدی دلت میخواد کوه نوردی کنی آخه هر چی رو می بینی می خوای بگیری و ازش بالا بری دو روز پیش هم با اون شیطنتات رفته بودی  بالای میز عسلی که با حرکات نانازت بری بالاتر و اون بلندگو گرامو برداری خوب شد که من متوجه شدم وگرنه کله پا می شدی و محکم زمین می خوردی برا همین دویدم سمتت که تو رو بردارم و نیفتی متاسفانه ناخن انگشتم بهت خورد و صورتت کمی زخمی شد با وجودیکه تورو گرفتم که نیفتی اما نمیدونم چرا گریه کردی بغلت کردم و بوسیدم و نازت کردم وقتی نازت می کردم چشمم خورد به خط سرخی که رو گونه ات افتاده بود که متوجه شدم ناخنم رو صورت لطیف و نازت خورد و خراش برداشت خیلی ناراحت شدم من که هیچ وقت نمی ذاشتم ناخنه...
29 آبان 1393

اولین سال شکفته شدن جمعه 16/8/1393

33333 یادش به خیر..آبان پارسال سال 1392 ...و چنین روزهایی..شمارش معکوس برای زمینی شدن فرشته ام و اشتیاق بی حد من برای دیدن روی ماهش و حالا ماه زندگیم به همین زودی یک ساله شد..باورش برایم سخت است..این گذر سریع زمان.. و این که کمتر از دو ساعت دیگر نوزاد نرم و ابریشمی دیروز من کودکی یک ساله خواهد شد می دانم که دلم برای همه روزهایی که با هم گذراندیم تنگ میشود..برای روزهای تکرار نشدنی نوزادیش..برای نفس هایش که بوی شیر میداد..و آن عطر خاص تنش..بوی پاکی و فرشتگی..که کم از بوی ناب بهشت نداشت خدایا شکرت..برای بودن دخترکم و تجربه تمام لحظات شیرین و اعجاب انگیزی که به لطف وجودش به من عطا کردی...لحظاتی که فقط یک مادر میشناسد و حسشان میکند.. روز میلاد تو ...
16 آبان 1393

تاسوعا و عاشورای حسینی 12 و 13/8/1393

دخترک شیرین  و نازم  که این روزها داره پابه یک سالگی میذاره برای سالار شهیدان سیاه پوش شده و در غم آن عزیز و سید سینه می زنه هر چند که خیلی کوچک هست اما انگار همه چیزو متوجه می شه و با آن دستهای ناز و کوچکش بر سینه می زنه و با آن زبان بی زبانی هجاهای یا حسین را بر لبانش زمزمه می کرد الهی که همه نانازها زیر سایه مهر و محبت اباعبدالله الحسین قرار گیرند و همیشه سالم و صالح باشند. ...
14 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناناز می باشد